loading...
ریو پاتوق
سرور بزرگ PeRsiaN GaMeRs - gta san anderes


http://up.riopatogh.ir/up/meli-patogh/Pictures/GTA_San_Andreas_Logo.png


یکی از بهترین سرور های که در ایران ران شده و به سبک زندگی مجازی میباشد بدون شک سرور persian gamersهست

این سرور که به تازگی ران شده است در مدت زمان کوتاه بیش از 1000 بازیکن را در خود جای داده است.

یکی از بهترین ویژگی های این سرور این است که تمام قوانین در آن رعایت می شود و تحت هیچ شرایطی در این سرور پارتی بازی نمیشود.

ویژگی های اصلی سرور : داشتن شغل دل خواه مانند مزرعه داری - تاکسی رانی- معلم بودن - پلیس بودن - راننده اتوبوس و دکتر و .....

این سرور دارای انجمن پشتیبانی است و در صورت به وجود آمد هر گونه مشکل برای شما توسط انجمن رفع مشکل خواهد شد.

سایت سرور :pg-samp.rzb.ir

Address:5.260.243.141:7777

اگر میخواهید از طرف ما حمایت شوید از راه  زیر اقدام کنید

 از myreferral : 84 استفاده کنید تا از طرف [Hadi] پول دریافت کنید


آخرین ارسال های انجمن
riopatogh بازدید : 35 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (0)

امروز روز دادگاه بود و منصور میتونست از همسرش جدا بشه ، منصور با خودش زمزمه کرد چه دنیای عجیبیه دنیای ما ، یک روز به خاطر ازدواج با لیلا سر از پا نمی شناختم و امروز به خاطر طلاقش خوشحالم . لیلا و منصور 8 سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند ، آنها همسایه دیوار به دیوار یگدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن ، پدر لیلا خونشون رو فروخت تا بدهی هاش  رو بده ، بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون ، بعد از رفتن آنها منصور چند ماه افسرده شد ، منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود .
7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید منصور کنار پنچره دانشگاه ایستاده بود و به دانشجویانی که زیر برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می کرد. منصور در حالی که داشت به بیرون نگاه می کرد یک آن خشکش زد لیلا داشت  وارد دانشگاه می شد.  منصور زود خودشو به در ورودی رساند و لیلا وارد شده نشده بهش سلام کرد لیلا با دیدن منصور با صدا گفت: خدای من منصور خودتی ؟؟ بعد سکوتی میانشان حکم فرما شد منصور سکوت رو شکست و گفت : ورودی جدیدی لیلا هم سرشو به علامت تائید تکان داد ، منصور و لیلا بعد از7 سال دقایقی باهم حرف زدند و وقتی از هم جدا شدند درخت دوستی که از قدیم  میانشون بود بیدار شد . از اون روز به بعد لیلا و منصور همه جا باهم بودند آنها همدیگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبدیل شد به یک عشق بزرگ ، عشقی که علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا می داشت

ادامه داستان در ادامه مطلب

riopatogh بازدید : 201 چهارشنبه 25 تیر 1393 نظرات (0)

در اسن پست از سیات برای شما عزیزان گالری عکس‌های جدید عاشقانه و رمانتیک را تهیه کرده ایم

برای مشاهده ی گالری عکس‌های جدید عاشقانه و رمانتیک به ادامه مطلب مراجعه نمایید

riopatogh بازدید : 868 چهارشنبه 25 تیر 1393 نظرات (0)

در این پست از سایت برای شما عزیزان  عکس های جدید دختر باس را تهیه کرده ایم

برای مشاهده ی  عکس های جدید دختر باس به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

riopatogh بازدید : 40 دوشنبه 19 خرداد 1393 نظرات (0)

بے تـــــو
چشـــــم دیدن چیــزهایے را که
با تـــو دیده ام را نــــدارم

*****

ﯾﮏ ﻃـــــﺮﻓــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ،

ﻫﻤﻪ ﭼﯿـــــﺰ ﺭﺍ ﺧــــﺮﺍﺏ ﻣﯿــﮑﻨـﺪ
ﺍﺯ ﺧﯿـــــــــﺎﺑﺎنــش ﺑﮕـــــــــــﯿـــﺮ
ﺗﺎ ﺍﺣﺴـــــﺎﺳــﺶ!

*******

بیزارم از این خواب ها
که هر شب
مرا به آغوش ” تـــو ” می آورنـــــــد

و صبـــح با اشک
از ” تـــــو” جدایم می کنند!

*******
با این همه پاییز
هنوز در زیر سایه ی آخرین نگاهت
آفتاب می گیرم…!!

 

riopatogh بازدید : 55 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

اس ام اس شب بخیر عاشقانه Goodnight love sms

ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم

بوسه به پات می ریزم شبت به خیر عزیزم

وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من

عشقو به پات می ریزم شبت به خیر عزیزم

اس شب بخیر عاشقانه Goodnight love sms

لالایی کن بخواب قشنگترین یار

منو از خواب غفلت کردی بیدار

لالایی کن بخواب معنی عشقم

الهی بمونی تو سرنوشتم

لالایی کن شبت به خیر عزیزم

تمام عشقمو به پات می ریزم

اسمس شب بخیر عاشقانه Goodnight love sms

riopatogh بازدید : 42 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

هوا سرد است.بسیار سرد.اما در اردوگاه کار اجباری نازی ها در سال 1942چنین روز تاریک زمستانی با روزهای دیگر تفاوتی ندارد.با لباس های کهنه و نازک ایستاده ام و می لرزم.نمی توانم باور کنم که چنین کابوسی در حال وقوع است.من فقط یک پسر کم سن و سال هستم.باید با دوستانم بازی می کردم،به مدرسه می رفتم،به فکر آینده می بودم که بزرگ شده و تشکیل خانواده دهم،من برای خودم خانواده داشتم.اما تمام این رویاها مخصوص انسان های زنده است که من قرار نیست جزء آن ها باشم.من تقریبا مرده ام.یعنی از وقتی که از خانه ام دور شده و همراه با هزاران اسیر دیگر به این جا آورده شده ام،مرده ام.آیا فردا هنوز زنده خواهم بود؟آیا امشب مرا به اتاق گاز می برند؟
کنار حصاری از سیم های خاردار جلو و عقب می رفتم تا بدن ضعیف و لاغر خود را گرم نگه دارم.گرسنه هستم.اما تا آن جایی که یاد دارم همواره گرسنه بوده ام.غذاهای خوشمزه یک رویا شده اند.هر روز که زندانیان بیش تری ناپدید می شوند و گذشته های خوب همانند یک خواب یا رویای شیرین به نظر می رسند،من بیش از پیش در یأس و ناامیدی فرو می روم.

 

ادامه ی داستان در ادامه ی مطلب

 

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1290
  • کل نظرات : 436
  • افراد آنلاین : 199
  • تعداد اعضا : 256
  • آی پی امروز : 407
  • آی پی دیروز : 85
  • بازدید امروز : 1,204
  • باردید دیروز : 116
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 1,204
  • بازدید ماه : 1,204
  • بازدید سال : 59,824
  • بازدید کلی : 14,268,533
  • ریو پاتوق | ملی پاتوق
    http://up.riopatogh.ir/up/meli-patogh/Pictures/meli-patogh-riopatogh.png