پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ بود. تمام زندگی او بر محور پول چرخیده بود و حالا که عمرش به پایان میرسید با خود فکر کرد، بد نیست در آن دنیا چند روبلی در دست داشته باشد. بنابراین از پسران خود خواست که یک کیسه روبل در تابوتش قرار دهند. فرزندانش هم این درخواست او را برآورده کردند. وقتی به آن دنیا رسید، میزی بزرگ دید که انواع نوشیدنیها و خوردنیها مانند کوپۀ درجه یک قطار روی آن چیده شده بود. با خوشحالی به کیسۀ پول خود نگاه کرد و به میز نزدیک شد …
یکی از بهترین سرور های که در ایران ران شده و به سبک زندگی مجازی میباشد بدون شک سرور persian gamersهست
این سرور که به تازگی ران شده است در مدت زمان کوتاه بیش از 1000 بازیکن را در خود جای داده است.
یکی از بهترین ویژگی های این سرور این است که تمام قوانین در آن رعایت می شود و تحت هیچ شرایطی در این سرور پارتی بازی نمیشود.
ویژگی های اصلی سرور : داشتن شغل دل خواه مانند مزرعه داری - تاکسی رانی- معلم بودن - پلیس بودن - راننده اتوبوس و دکتر و .....
این سرور دارای انجمن پشتیبانی است و در صورت به وجود آمد هر گونه مشکل برای شما توسط انجمن رفع مشکل خواهد شد.
سایت سرور :pg-samp.rzb.ir
Address:5.260.243.141:7777
اگر میخواهید از طرف ما حمایت شوید از راه زیر اقدام کنید
از myreferral : 84 استفاده کنید تا از طرف [Hadi] پول دریافت کنید
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
تست هوش ( ! سخت ! ) | 10 | 1100 | admin |
فیلتر شکن قوی برای کامپیوتر | 19 | 1626 | meysam |
چت اسپمرchat spammer | 1 | 177 | raminfahimi |
دریافت ویزا کارد 15 دلاری رایگان!!!!!!!!!! یعنی واسه خرید 1200 جم!!!! | 1 | 387 | alipfcj |
کیبورد ... !!! دخترا ... !!! | 1 | 576 | white-joker |
آموزش ساخت فیک پیج به روشی ساده | 0 | 310 | white-joker |
ثبت خاطرات شما در سایت | 1 | 281 | white-joker |
بنر تبلیغاتی عجیب !!! | 0 | 389 | sasan |
شیطان...... | 0 | 360 | admin |
فیلتر شکن اندروید | 6 | 1115 | sasan |
قضیه دکمه های سبز دانلود | 0 | 374 | admin |
فیسبوک | 11 | 454 | admin |
برای مشاهد نام عشـــــقتان کلیک کنید | 11 | 1364 | sasan |
راه اندازی درگاه شارژ | 1 | 377 | sasan |
داستان من از زمان تولّدم شروع میشود. تنها فرزند خانواده بودم ، سخت فقیر بودیم و تهیدست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم ، روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم ، مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت: “فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم.” و این اوّلین دروغی بود که به من گفت .
زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم ، مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می رفت ، مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم ، یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند ، به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت ، شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم ، مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد ، دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است ، ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند ، امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
“بخور فرزندم ، این ماهی را هم بخور ، مگر نمیدانی که من ماهی دوست ندارم؟” و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.
ادامه داستان در ادامه مطلب
این پست توسط bita-ms برای ما ارسال شده است
ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﭘﺮﺩﻩ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺑﻮﺩ . ﺍﮐﺮﺍﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻓﯿﻠﻢ، ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﯾﮏ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻮﺩ. ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺳﻘﻒ ﺍﺗﺎﻕ … ﺳﻪ، ﭼﻬﺎﺭ، ﭘﻨﺞ ..…… ، ﻫﺸﺖ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻝ ﻓﯿﻠﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﻘﻒ ﺍﺗﺎﻕ ! ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ. ﺍﻏﻠﺐ ﺣﺎﺿﺮﺍﻥ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ! ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﻗﻄﻊ ﻧﺨﺎﻉ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺖ ﺭﺳﯿﺪ . ﺯﯾﺮﻧﻮﯾﺲ : ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ۸ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﺪ !!
داستان “اتاق بادکنکی”
در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید .
همه اینکار را انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد .
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند .
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند
ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند .
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد .
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند .
ادامه در ادامه ی مطلب
داستان کوتاه (طلاق برنامه ریزی شده !)
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.
شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.
از زن اصرار و از شوهر انکار.
در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد، به شرط و شروط ها.
زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را.
تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را میباید ببخشی .
زن با کمال میل میپذیرد.
در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .
زن میپذیرد.