انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
این قدر که خالی شده بعد از “تو” جهانم…!
::
::
یک مشت فانوس می پاشم
چشمانم سوسوی عاشقانه می زند
اما,تو انگار می خواهی گم کنی خانه دلم را !
::
::
“تو نیستی و هراسی در دلم افتاده”
حال مادر لالی را دارم که که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده است !
::
::
نمیدانم از کجا اما خورده ام به بن بست
تقصیر تو نیست;هیچ تفنگی گلوله را تا ابد در سینه اش نگه نمی دارد !!
::
::
هشتصد اسم توی گوشی توست ، تا بفهمی چقدر تنهایی !